تصورات ویران شده ی

  • Agnes :)
  • شنبه ۱۵ دی ۹۷
  • ۰۵:۱۳

خوب خیالم ک راحت شد هنوز اینجا رو میخونین انگیزه گرفتم بنویسم 

کلا دوست دارم تجربیات این ترمک دسته بندی کنم 

این پست در مورد موضوع جذاب کراش مینویسم😂

خوب واقعیت اش اینکه قبل رفتن دانشگاه تصوراتم این بود ک اگ برم دانشگاه بعد یکی دو هفته کلی روت کراش میزنن و اینا 

ولی زهی خیال باطل 

طول ترم ، دور همکلاسی های خودم ک کلا خط میکشم ینی اصلا کسایی نیستن ک آدم بابت کراش زدنشون خر کیف شه 

طی یک ماه اول ک تصور همه این بود ک من با نماینده رل زدم ک ی بار در موردش نوشتم :)

بعد ک نماینده از رابطه اش شین رو نمایی کرد دیگ همه متوجه شدن من نیستم 

بعد اون یکی از همکلاسی ها بود ک نگاها و رفتاراش همه رو دچار اشتبا کرده بود 

و خودم ی چیزایی رو فهمیدم و انقد قاطعانه رفتار کردم ک حد و مرز خودش فهمید و عقب نشینی کرد 

تو دانشکده هم کسی نبود ک :/

ولی تو اینستا وقتی ک بیو رو میزنی xums تقریبا هم دانشگاهی هات پیدات میکنن

تو این وسطا یکی از هم کلاسی های میم از اون خطرناک های دانشگاه از اینا ک تو هر مراسمی ،شلوغ میکنن 

ک ازم خواست همایش روز دانشجو هم ببینیم😑😑😑ولی با کلی صلم و صلوات رد شد 

از این پیشنهاد های ک همین جوری الکی میدن تا قبول نکنی طرف بعدی 

و ی ترس بزرگی ک داشتم بخاطر دوست میم بودن ک میدونستم قطعا ی جا ضربه اش میزنه 

و کلی هم ب طرف برخورد و بعدش انفالو و رمو کردیم تا دور باشد سایه اش از ما 

و در آخر میرسیم ب یکی از بچه های هیئت دانشگاه که خیلی آدم محترمی ب نظر میرسید برام 

ک ی بار من در مورد انجمن های مختلف ازش پرسیدم و از اون موقع باهم صمیمی تر شدیم اوایل فک میکردم ی دوستی اجتماعی و خیلی عادی باهاش برخورد کزدم

ولی اصلا رفتاراش عادی نیست برام ابراز علاقه های و تعریف های بی خودی ک از خوب بودن من میکنه :///

خیلی مجهول ،

وقتی دو روز اینستام حذف میکردم ایدی تلگرامش داد ک باهاش در ارتباط باشم و سوالی چیزی داشتم ازش بپرسم 

و بعد دیگ استوری نیست ک ریپلای نزنه 

یک ارزوی موفقیت قبل امتحان ی ارزوی موفقیت بعد امتحان  تو اون دو روز امتحان عملی ک داشتم 

اخریشم وقتی دو روز ک حوصله نداشتم و آنلاین نشدم فضای مجازی ب محض دیدن آنلاین بودنم اومد حالم پرسید و گفت ک نگرانتون شدم نیستین 

در کنار همه ی این ها تا حالا یک بارم بهم تو نگفته و فوق العاده آدم مودبی  

گاهی وقتا واقعا گیج میزنم از این همه رفتارهای مجهول مانند 

امروز نوشته بود 

+برام مهمید قطعا و نگران تون میشم

جواب من فقط :)

+گفت: ببخشید نباید میگفتم ولی منظوری نداشتم 

_😅

واقعا با اینکه حوصله نداشتم اصلا ولی خندم گرفت از مظلومانه گفتنش 

ی حس خاصی بهش دارم 

ولی این نامفهوم بودنش واقعا دیونم کرده 

دوست دارم از همه جا بلاکش کنم تموم بشه این حس مجهولیم 

ولی خیلی بی ادبی میشه 

و قطعا نمتونم هم ازش بپرسم وات د فاز داداچ ؟

+این تمام چیزی ک بود در مورد موضوع کراش تو ذهنم بود 

+خیلی راحت نوشتم تا ذهنم خالی شه ولی دوست ندارم سو تفاهم بشه 

وی موفقیت ک نصیبم شد این بود ک ترم اول بدون رل زدن تمام شد و رفت 💪💪💪💪

توصیه های اکید بود ک ترم اول رل نزنید 

ممنون ک قضاوت نمیکنیدم 

+نظرتون چیه در مورد مورد اخر 

و اینکه مورد بعدی چی باشه کلاس یا خوابگاه یا دوستان ؟



حقیقتا

  • Agnes :)
  • جمعه ۱۴ دی ۹۷
  • ۱۷:۲۷

دلم بیشتر از اون چیزی ک فکرش کنید برای وبلاگ و وبلاگ نویسی تنگ شده :(

کسی هست ک هنوزم اینجارو بخونه😶

تشنه شدم برای دوباره نوشتن

ترمک نامه:)

  • Agnes :)
  • دوشنبه ۲۶ آذر ۹۷
  • ۱۰:۴۲

بعد گذشت سه ماه اومدم تا خلاصه ای از ترم اولیس که گذشت بنویسم

با اینکه وقت نشد کامل در مورد تک تک اتفاقات این ترمم بنویسم غنیمت دونستم تا خلاصه ای از روزایی که گذشت رو بنویسم تا یک روز که بر میگردم خاطرات ترم اول رو مرور کنم

حداقل چیزی یادم مونده باشه

این ترم با همه خوبی ها و بدی هاش تموم میشه


روز های سختی که اوایل ترم داشتم و حس غریبی اولین جلسه ای کهتو کلاس نشسته بودم و وداشتم اولین جلسه ی شیمی که داشتم و اون حس غربی

و اشنا شدن با بچه های کلاس و کنار اومدن با همه اتاقی هام جز سخت ترین مراحل این ترم بود

بودن با بچه ها با فرهنگ ها و عقاید مختلف واقعا ازار دهنده است خصوصا اینکه همه اتاقی هات از نوع تک بچه ی تخس بوده باشن

و البته این باعث شد حداقل قدر دوستای قدیمی خودم بیشتر بیشتر بدونم

واینو تو دورهمی که با صمیمی ترین دوستام تو مس کافه هفته ی پیش با بهترین دوستام داشتم فهمیدم با اینکه با دوستای دانشگاه زمان بیشتری رو میگذرونم

ولی هیچ کدوم از اون روزا اون لذتی که 2ساعتی که با دوستای قدیمیم داشتم رو برام نداشت و نخواهد داشت

و قطعا برای ترم بد مصمم تر خواهم بود که اتاقم عوض کنم با هم کلاسی دیگم که  اخلاق مون باهم جورتره

تا حدی که بعضی شبا تو سالن خوابگاه روی پله ها میشینیم و حرف میزنیم :)

و از جذابیت های ترم یک این روابط مثلثی و هشت ضلعی بودن ها هست که انصافا جذابیت خاص خودش داره و قطعا کلاس ما از این روابط مستثنی نیست

تا جایی که تونستم خواستم از این روابط و حاشیه هاش دور باشم ولی خوب ی جاهایی قاطی شدم و تا جایی که تونستم خودم زود دور کردم وخدارو شکر تونستم تا حدی دور باشم  موفق شدم

و از موفقیت های خودم ب این اشاره میکنم به این مورد :)

و مورد دیگه ای که در موردش خوشحالم خوب نشون دادن خودم تو انجمن های مختلف دانشگاه بوده وفعال شناخته شدن ب عنوان اولین ترم اولی فعال تا حدی که تو مراسم روز دانشجو که از سمت انجمن برگزار میشد جز تداکارات بودم

وخیلی روز خوبی بود به تاریخ 17اذر 97

و اشنا شدن با دانشجوهای سال بالایی رشته ی خودم و وبقیه رشته ها برام جذاب بود

در کنار همه ی اینا تلخی های خودش رو م داشت

از جمله دیدن میم و دوست دخترش که روزای اول برام خیلی سخت بود خیلی سخت  وب کمک روانشناسی که داشتم تونستم باهاش کنار بیام وقوی تر از هرموقع دیگه ای باشم :)

ولی اینو فهمیدم که استرس داشتن جز طبیعی یک زندگی که مرحله ب مرحله نوعش فرق میکنه

از کنکور ب دانشگاه ب ازدواج ب شغل ختم میشه و ز بین نمیره

بسته های مشاوره ای استاد شیری رو خیلی میپسندم و بسته ی شخصیت سالمتر من رو تهیه کردم و چقد که روح وروان ادم صیقل میده

بسه روزی که همه بفهمن که روان ادما خیلی مهم تر از جسم شون و بیشتر ب خودشون برسن :)


توهم پسرای کلاس

  • Agnes :)
  • چهارشنبه ۱۸ مهر ۹۷
  • ۱۹:۱۱

انقد این روزا خوب و زود میگذره که اصلا فرصت نمیشه بنویسم فقط اینستا با عکس روزام ثبت میکنم 

فقط خواستم اینجا واس پسرای ترمکی بگم که انقد بی جنبه نباشید 

مسئول آموزش ما آقا هست ترم بالایی ها گفتن که نمایندتون بهتره پسر باشه 

یکی از اقایون داوطلب شد و بعد چن روز بابت گروه شیمی رفتم ازشون پرسیدم و باهم صحبت کردیم 

اصولا برام دختر و پسر فرق نمیکنه به همه به چشم همکلاسی نگا میکنم 

و من گروه شیمی رو بخاطر اختلاف بچه ها قرعه کشی کردم وبا اقای نماینده اسم ها رو نوشتیم 

نگو که اقای نماینده دچار توهم شده که من از ایشون خوشم اومده در این حد بی جنبه ها😐😐😐😐😐

بله کلا اقایون دچار توهم هستند 

دیده بودم تو بیان هم از وبلاگ نویسان که توهم میزنه که دخترا خیلی دوسش دارن و ایشون رو نمیده 

یکم باذفرهنگ باشید و با تفکرا عهد بوقی نرین جلو بخدا دیگه عیبه الان این تفکرات 

وقتی ی دختری بهتون کمک میکنه و راحت ازتون سوال میپرسه به معنی اینکه عاشق شما هست نیست 

اخه یکی نیست بگه عاشق چی تو بشم من اخه:/

واقعا نمیدونم بعضیا کی میخوان ب خودش بیان و یکم روشن فکر باشن :/

با عصبانیت نوشت.😣

تکمیل ظرفیت آزاد

  • Agnes :)
  • پنجشنبه ۱۲ مهر ۹۷
  • ۲۳:۳۹

پرستاری شهری که خودم دارم علوم پزشکیش میخونم  پرستاری ازاد قبول شدم همون الویت اولم:))))))

درست بعد اینکه دو هفته با خودم کلنجار رفتم کلنجار رفتم تا تونستم با رشته ام کنار بیام و بهش عشق بورزم

درست وقتی که واس خودم تو این رشته هدف مشخص کردم 

درست وقتی که عاشق دلبری های دانشکدمون شدم ی دانشکده ی پر درخت 😍

درست وقتی که تونسم حال خودم خوب کنم با رشته ام و قبول کنم واقعا خدا منو خواسته که آین رشته رو قبول شدم

آره درست بین این همه اطمینان درست بین این همه ک آره بابا تو ساخته شده ی این رشته ای دختر

چیزی اومد که اگه فقط دو هفته زودتر میومد ب طور یقین میرفتم پرستاری ازاد

بدون اینکه بخوام فک کنم من روحیه و تحمل این همه فشار کاری رو دارم یا نه :)

حالا انتخاب برام خیلی خیلی سخت شده 

چون من الان عاشق رشتم شدم باهاش کنار اومدم و قبول کردم و آینده ی خودم باهاش ساختم 

و حالا چیزی اومده ک من ماه ها حسرتش میکشیدم ولی الان حتی کوچک ترین ذوقی رو هم براش ندارم 

واقعا حکمت خدا نمیدونه چیه و چطور فقط میدونم خیلی بزرگه این خدا 

که با تک تک اتفاقات زندگیمون واسمون برنامه ها داره 

برای چندمین باره ک دارم ب حکمتت ایمان میارم خدا

و حالا دو راهی های سخت بین دولتی و آزاد

گاه گاهی اندکی مینویسم ...