- Agnes :)
- سه شنبه ۱۸ دی ۹۷
- ۲۱:۰۶
رمز پست قبل ب خواننده های همیشگی وبم میدم
دوستانی ک رمز میخان ی کامنت خصوصی زیر همین پست برام بزارن
رمز پست قبل ب خواننده های همیشگی وبم میدم
دوستانی ک رمز میخان ی کامنت خصوصی زیر همین پست برام بزارن
از دوران راهنمایی همیشه دوست داشتم ی روز بشه که زندگی خوابگاهی رو تجربه کنم
زندگی خوابگاهی خوبه خیلیم خوبه ب شرطی ک هم اتاقی های پایه و خوب داشته باشیم و برعکس اگه هم اتاقی های خوبی نداشته باشی
زندگی خوابگاهی رنجی بیش نیست برات
من که هم اتاقی های خوبی ندارم یا بهتره بگم با هم اتاقی هام نمیسازم خیلی دارم اذیت میشم بطوری که دارم لحظه شماری میکنم واس تموم
شدن این ترم و عوض کردن اتاقم
هم اتاقی هام هم کلاسی هامم هستن ولی حالم ازشون بهم میخوره الان که دارم براتون مینویسم سرشار از یک انرژی منفی ام که دوست دارم تک تک شون خفه کنمممممممممممم
ی اتاق 6 نفره
اولی الف:تک بچه زبون دراز کم تحمل و خیلی بدون ملاحضه حرف میزنه اصلا رعایت نمیکنه تنبل دوسال هم کوچک تر از من و تازه ب دوران رسیده
از خوبی هاش بخوام بگم نسبتا دلسوزه و کمی تا حدودی مهربان
ایشون تو خوابگاه از لوازم یک بار مصرف استفاده میکنه تا ظرف نشوره :)
و چیزی که ازش خیلی بدم میاد اینکه بیش از حد رک و اصلا تو حرف زدنش مراعات نمیکنه و اخرین باری که ازش نارحت شدم این بود که سر سوالی که پرسیدم با صدای بلندو طلب کارانه جواب داد هیچی مثل اینکه یکی سرم داد بزنه اعصابم خورد نمیکنه و برگشتم بهش گفتم چرا میزنی؟
از تازه ب دوران رسیدگیش در همین حد بگم که ما همون روز اول فهمیدیم که هم ماشین داره هم خونه :)
دومی سین:شمالی ب شدت بی نظم هر جی تو اتاق گم بشه از زیر تخت سین پیدا میشه و لجباز و حسود و پر از ادعا و بی ادب و مسخره گر
اوایل رابطه ی خوبی باهم داشتیم ولی کم کم دیدم داره با این راحت بودن خیلی بی مرز رفتار میکنه و بهم بی ادبی میکنه بیشتر از این اجازه ندادم ک جلو بیاد و باهم سرد شدیم
من بر خلاف سین ادم با حجابی نیستم ارایش میکنم موهام بیرون میزارم ولی حد خودم رعایت میکنم
بارها برگشت بهم گفت بهت میاد ک 5تا دوست پسر داشته باشی و5تا تو اب نمک خوابوندی
تا 3بار به حرفش خندیدم و عکس العمل نشون دادم ولی تکرار این حرفش بهم توهین بود ینی من انقد بی بند وبار بنظر میرسم :(
من بیشتر دوست دوران دبیرستام تو شهر دانشجویی هستن قطعا اونا ترجیح میدم ب هم اتاقی هام چند باری ک باهاشون بیرون رفتم کاملا و واضح حسودی سین رو احساس کردم حتی وقتی که از بیرون اومدم باهام دیگ حرف نزد
از ادمایی که بقیه رو مسخره میکنن خیلی بدم میاد من ادم166 قدمه 53کیلو وزنمه ادم نسبتا لاغری دیده میشم بار ها لاغر بودن من مسخره کرده و درحالی که خودش هم قد من 112کیلو وزنشه تا حالا ب خودم این اجازه رو ندادم ک بخوام مسخره اش کنم یا حتی تا حالا ازش وزنش بپرسم
بار ها شده رنگ مانتویی ک میپوشم مسخره کنه و یا پوتتین ساق بلندام تا حالا عکس العمل بدی نشون ندادم و سعی کردم ک مدارا کنم
و خیلی پول ودارایی باباش ب رخ بقیه میکشه و فک میکنه خیلی پول دارن
و ی رفتاری که کرد بعدش باهاش حرف نزدم این بود که وقتی ساعت 11/30شب بود داشتم با شین چایی میخوردیم یهو اومد و برق اتاق خاموش کرد گفت نیم ساعت از خاموشی گذشته
بعد از اون خیلی ازش بدم میاد :(
میم : هم شهری الف فوق العاده لوس و مامانی و کم تحمل و همچی بهش بر میخوره و خود بین
اوایل ک فقط گریه میکرد و شبیه افسرده ها بود و بیشتر موقع رفت و امد میکنه هنوزم 1ساعت با شهرشون فاصله است.و همیشه باعث میشد تنها بمونم بعد دانشگاه بر میگشت خونه
در واقع هر موقع اون میخاست من بودم کنارش ولی اون هیچ وقت نشد ک حس کنم کنارمه
خیلی سع کردم بهش کمک کنم با اینکه گرفته بود تنهاش نذاشتم و بارها بیرون رفتیم تا حالش بهتر بشه ولی در مقابل هیچی ازش ندیدم
چندین بار باهم برنامه ریزی کردیم ک بریم باشگاه ولی زد زیرش قرار شد بریم کلاس زبان زد زیرش
اخرین باری که ازش تا حد زیادی فاصله گرفتم موقعی بود ک حالش گرفته بود و ب جای سلف رفتیم تو حیاط رو چمن ها غذا بخوریم و هیچ کدوم از بچه ها نیومدن ولی من قبول کردم
دو لقمه از غذاش ک خورد گفت من دیگ نمیخورم و میرم بیرون دانشگاه قدم بزنم :////// در حالی که من بخاطر اون اومده بودم بیرون از سلف
و رفت و من تنها موندم تو حیاط رو ی چمن تنهایی غذا خوردم :///
بعد اون خیلی ازش فاصله گرفتم وقتی یکی انقد خود رای و برا بقیه ارزشی قائل نیست بهتر همون نباشه
ویک بار اساسی باهاش دعوا کردم و سر خود رای بودنش ک اولین دعوای دوران دانشجوییم بود :/
شین :ی دختر فوق العادع ساده ک اجازه میده همه بهش توهین کنن و ب قدری خودش بی ارزش نشون داده تو کلاس و خوابگاه
باهاش مشکل خاصی ندارم
ولی سادگی و احمق بودن بی حد مرزش خیلی رو اعصابمه
خیلی وقته ازشون فاصله گرفتم و با با دوستای دوران دبیرستانم بیرون میرم یا با صبا هم کلاسیمه ولی هم اتاق دیگع میشه
بیشتر با هم اتاقی های صبا بیرون میریم
و حالا این بود از زندگی ن چندان خوب خوابگاهی من
گاهی اوقات فکر میکنم انقد برا خودم زیادی حد و مرز قائل شدم ک ب سختی میتونم ی نفر انتخاب کنم ولی اگه این حد و مرزام نباشه خیلی احساس بی هویت و بی شخصیتی میکنم
نمتونم هر رفتاری رو تحمل کنم و اجازه بدم هر طوری ک دلشون میخواد باهام بر خورد شه
همیشه قبل دانشگاه مامانم بهم میگفت تو نمیتونی دوست پیدا کنی انقد ک ادم شلخته و بی ملاحضه ای هستی در حالی ک الان میبینم خیلی با نظم تر از بقیه ام و خیلی با ملاحضه تر من هیچ وقت کسی رو مسخره نمیکنم من هیچ وقت از بقیه برای منافع خودم استفاده نمیکنم من هیچ وقت با دید مالی ب بقیه نگا نمیکنم و تحقیرشون نمیکنم
انقد مامانم برام سخت گرفت انقد تحقیرم کرد ولی الان ک تو دانشگاهم میبینم من خیییییلی بهتراز بقیه ام خیلی با ادب ترم
خوب خیالم ک راحت شد هنوز اینجا رو میخونین انگیزه گرفتم بنویسم
کلا دوست دارم تجربیات این ترمک دسته بندی کنم
این پست در مورد موضوع جذاب کراش مینویسم😂
خوب واقعیت اش اینکه قبل رفتن دانشگاه تصوراتم این بود ک اگ برم دانشگاه بعد یکی دو هفته کلی روت کراش میزنن و اینا
ولی زهی خیال باطل
طول ترم ، دور همکلاسی های خودم ک کلا خط میکشم ینی اصلا کسایی نیستن ک آدم بابت کراش زدنشون خر کیف شه
طی یک ماه اول ک تصور همه این بود ک من با نماینده رل زدم ک ی بار در موردش نوشتم :)
بعد ک نماینده از رابطه اش شین رو نمایی کرد دیگ همه متوجه شدن من نیستم
بعد اون یکی از همکلاسی ها بود ک نگاها و رفتاراش همه رو دچار اشتبا کرده بود
و خودم ی چیزایی رو فهمیدم و انقد قاطعانه رفتار کردم ک حد و مرز خودش فهمید و عقب نشینی کرد
تو دانشکده هم کسی نبود ک :/
ولی تو اینستا وقتی ک بیو رو میزنی xums تقریبا هم دانشگاهی هات پیدات میکنن
تو این وسطا یکی از هم کلاسی های میم از اون خطرناک های دانشگاه از اینا ک تو هر مراسمی ،شلوغ میکنن
ک ازم خواست همایش روز دانشجو هم ببینیم😑😑😑ولی با کلی صلم و صلوات رد شد
از این پیشنهاد های ک همین جوری الکی میدن تا قبول نکنی طرف بعدی
و ی ترس بزرگی ک داشتم بخاطر دوست میم بودن ک میدونستم قطعا ی جا ضربه اش میزنه
و کلی هم ب طرف برخورد و بعدش انفالو و رمو کردیم تا دور باشد سایه اش از ما
و در آخر میرسیم ب یکی از بچه های هیئت دانشگاه که خیلی آدم محترمی ب نظر میرسید برام
ک ی بار من در مورد انجمن های مختلف ازش پرسیدم و از اون موقع باهم صمیمی تر شدیم اوایل فک میکردم ی دوستی اجتماعی و خیلی عادی باهاش برخورد کزدم
ولی اصلا رفتاراش عادی نیست برام ابراز علاقه های و تعریف های بی خودی ک از خوب بودن من میکنه :///
خیلی مجهول ،
وقتی دو روز اینستام حذف میکردم ایدی تلگرامش داد ک باهاش در ارتباط باشم و سوالی چیزی داشتم ازش بپرسم
و بعد دیگ استوری نیست ک ریپلای نزنه
یک ارزوی موفقیت قبل امتحان ی ارزوی موفقیت بعد امتحان تو اون دو روز امتحان عملی ک داشتم
اخریشم وقتی دو روز ک حوصله نداشتم و آنلاین نشدم فضای مجازی ب محض دیدن آنلاین بودنم اومد حالم پرسید و گفت ک نگرانتون شدم نیستین
در کنار همه ی این ها تا حالا یک بارم بهم تو نگفته و فوق العاده آدم مودبی
گاهی وقتا واقعا گیج میزنم از این همه رفتارهای مجهول مانند
امروز نوشته بود
+برام مهمید قطعا و نگران تون میشم
جواب من فقط :)
+گفت: ببخشید نباید میگفتم ولی منظوری نداشتم
_😅
واقعا با اینکه حوصله نداشتم اصلا ولی خندم گرفت از مظلومانه گفتنش
ی حس خاصی بهش دارم
ولی این نامفهوم بودنش واقعا دیونم کرده
دوست دارم از همه جا بلاکش کنم تموم بشه این حس مجهولیم
ولی خیلی بی ادبی میشه
و قطعا نمتونم هم ازش بپرسم وات د فاز داداچ ؟
+این تمام چیزی ک بود در مورد موضوع کراش تو ذهنم بود
+خیلی راحت نوشتم تا ذهنم خالی شه ولی دوست ندارم سو تفاهم بشه
وی موفقیت ک نصیبم شد این بود ک ترم اول بدون رل زدن تمام شد و رفت 💪💪💪💪
توصیه های اکید بود ک ترم اول رل نزنید
ممنون ک قضاوت نمیکنیدم
+نظرتون چیه در مورد مورد اخر
و اینکه مورد بعدی چی باشه کلاس یا خوابگاه یا دوستان ؟
دلم بیشتر از اون چیزی ک فکرش کنید برای وبلاگ و وبلاگ نویسی تنگ شده :(
کسی هست ک هنوزم اینجارو بخونه😶
تشنه شدم برای دوباره نوشتن