دلتنگی...

  • Agnes :)
  • سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۹
  • ۱۷:۲۷

دیروز رفتم شهر دانشجویی تا جایی که میتونستم وسایلام جمع کردم 

ی چن تاییش رو تو کارتن بسته بندی کردم و گذاشتم داخل کمد همراه  ۳ تا مانتویی که دکمه دار بود و ۲ دست لباس خوابگاه و بقیش جمع کردم آوردم 

تا حالا خوابگاه رو انقد اروم ندیده بودم 

واقعا دلم برای سحر بیدار شدن های خوابگاه از صب تا شب کلاس بودن و حتی شام نداشتن خوابگاهم تنگ شده 

برای صدای بچه ها 

برا خواب صبح های جمعش و صبحونه دست جمعیش 

خلاصه بعد برگشتن از خوابگاه کل انگیزه رو از دست دادم و کلی دپرس شدم 

خیلی وحشتناک 21 22 سالگی و اوج همهمه و خنده ها تو قرنطینه به سر شه ... قرار بود بهار امسال بریم شهر و موزه هاش بگردیم و کلی حال کنیم واس خودمون که اونم نشد 

شهر خیلی سر سبز شده بود 

ولی وحشتناک تر از همه ی اینا اینه که میگن دنیا بعد قرنطینه دیگه مثل قبل نیست و همچی تغییر میکنه 

ینی ممکنه آخرین خنده های دست جمعی و از ته دل با بچه ها برگرده به همون بهمن 98 که خودمونم نمیدونستیم اخریشه ؟

سکوت

  • Agnes :)
  • يكشنبه ۳۱ فروردين ۹۹
  • ۲۲:۴۹

به هر حال دلیل نمیشه ادم های اطراف و حرفاشون انقد مهم باشه که قرار باسه ادم جواب هر کسی رو بده 

خصوصا که دنیای مجازی کهاضلا ارزشش نداره به لجن پراکنی آدماش بخوای اهمیت بدی

میتونیم اون ی ذره زبون برای تشویق و انرژی دادن به ادما استفاده کنی وهم میتونی برای ایراد گرفتن و قضاوت کردن بر اساس زندگی نکرده ی خودمون بکار ببریم 

اینجاست که شعور خودش نشون میده 

و تمرین کن سرت روی بدنت باشه نه تو زندگی دیگران :))) 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اولین ماه سال 99 با قرنطینگی و تجربه چیز های جالبی گذشت 

اولیش چرمی دوزی بود و دوختن ی کیف پول و جا سوییجی برای خودم که الگوی جا هندزفری رم در آوردم که اونم شروع کنم 

دومیش خیاطی ...حتی بلد نبودم چرخ خیاطی رو نخ کنم ولی با کمک دیدن ویدیو های اپارات علاوه بر نخ کردن تونستم ی رو تختی و رو بالشی به همراه دوتا باکس پارچه ای برای خودم بدوزم 

به رنگ بنفش با گل های سفید :)

سومیش شیرینی پزی و امتحانش 

چهارمیش هم تموم کردن کتاب ادم های سمی که نپسندیدمش و شروع کتاب چهار اثر که اصلا جذبم نکرد و دست و دلم به خوندن ادامه اش نمیره احتمالا ملت عشق یا سمفونی مردگان شروع کنم 

این ماه 4 تا فیلم دیدم 

A danish girl

green book 

sweet novamber 

کولت 

4 تاشم قشنگ بودن 

و اخریش شروع فتوشاپ عکاسی و یاد گرفتن فتوشاپ بود 

 

 

امسال پایان هر ماه ی گزارشی از مفید بودن روز هام مینویسم ببینم که چقد به اهدافی ک اول سال نوشتم دارم نزدیک تر میشم 

خودم برای خودم

  • Agnes :)
  • يكشنبه ۱۷ فروردين ۹۹
  • ۲۱:۱۸

از طرف یکی از بلاگرای اینستا گرام دعوت شدم که خودم برای خودم ی نامه ای بنویسم طبق معمول همیشه اینحا برای من خیلی ارام بخش تر وامن تر از جاهای دیگه بود 

من عزیزم ....تقریبا از یکسال قبل ی فصل جدیدی تو زندگیت شروع شد با قبول شدن در رشته ای که مطابق میلت نبود(مطابق میل برات تعریف شده بود) و از دست دادن کسی که شاید برای اولین بار انقد جدی بهش علاقمند شده بودی یک سری مشکلات و چالش هایی رو گذروندی . اون مدتی که داشتی با این سری مشکلات سر و کله میزدی به نظر خودت سخت ترین و غیر قابل تحمل ترین اتفاقات زندگی بودن 

تو تا الان نه ی مقام خیلی مهمی توی ورزش بدست آوردی نه نقاش ماهری شدی نه حتی ی رتبه ی ۲ رقمی تو کنکور داشتی ونه هیچ مهارت خیلی خاص ومنحصر به فردی رو داشتی ولی یاد گرفتی خود خودت باشی ...یاد گرفتی وقتی چیزی مطابق میل خودت که چیزی که اطرافیان برات موفقیت تعریفش کردن نشدی جا نزنی و و بایستی و تمام قد خودت حمایت کنی 

اون روزایی که داشت به سختی میگذشت دقیقا یادم که چقد تو خودت بودی و همش ذهنت درگیر این بود که چطور میشه کنار اومد 

و من الان بهت افتخار میکنم بابت اینکه از سخت ترین روزات استفاده کردی برای شروع ی فصل جدید 

میتونستی خیلی راحت جا بزنی و تا اخر حسرت بخوری ولی تو بلند شدی و راه جدید از رشته ات برای خودت انتخاب کردی و براش تلاش کردی و قدم برداشتی 

 این روزا حتی همین که خودت رو Pیدا کردی و هر روز داری برای بهتر شدن تلاش میکنی بهترین اتفاقات ۲۱ سالگیمون هست 

ادما و روابط مختلفی رو تجربه کردی 

جلو رفتی 

سرت به سنگ خورد و بلند شی و کلی چیز جدید یاد گرفتی و تجربه کردی 

همین که اهدافی داری حاصل دیکته کردن خانواده و اطرافیان بهت نیست و چیزی که از درون خودت  بیرون اومده بهترین دستاورد ۲۱ سالگیت 

همین که داری اجزای خودت تک تک ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍Pیچ و مهره های روح خودت باز میکنی و تا خود بهتری بسازی 

تا خودت بهتر بشناسی 

با خودت بیشتر حال کنی 

و ارزش خودت بیشتر بدونی و فهمیدی که هر چیزی گه تو این دنیا میخوای بدست بیاری از دزون خودت نشات میگیره 

شاید یکی از اتفاقات مثبتی که برات افتاده تا الان فهمیدن ارزش خودت اینکه هیچ کس اندازه تو برای خودت ارزشمند نیست و  اجازه نمیدی هر کسی مطابق میل خودت باهات برخورد کنه و خیلی زود ادمای سمی رو کنار میزاری 

اتفاق کمی نیست 

اینکه بیشتر از هر موضوع دیگه ای کتاب  خود شناسی تو قفسه ی کتاب خونت داری 

بر خلاف هم سن و سالات که دنبال مد و انواع ارایش و لباس هستن 

دنبال کلاس و دوره های خود شناسی هستی و خود مراقبتی هات هر روز لیست میکنی و انجام میدی 

همه ی اینا اتفاقات خیلی خوبی هستن که خوشحالم برات داره اتفاق می افته

 

خلاصه اینکه خودت باش و برای خود واقعیت بودن بجنگ

کتاب و فیلم 1

  • Agnes :)
  • سه شنبه ۲۰ اسفند ۹۸
  • ۰۳:۲۱

کتاب مرشد و مارگاریتا رو تا صفحه 150 خوندم و دیگه ادامه ندادم 

خیلی تو کتاب غرق شده بودم و کتابی ک فرا واقعی بود و ترسناک

ب حدی ک شبا دستشویی نمتونستم برم 

هنوزم ک دارم مینویسم در موردش دوست ندارم ب موضوع داستان فک کنم

فیلم پیشنهاد شرم آور 

جالب بود و پیشنهاد میدم ک ببیندش

اندر احوالات خانه نشینی

  • Agnes :)
  • پنجشنبه ۱۵ اسفند ۹۸
  • ۲۰:۴۹

از 2 اسفند خونه هستم 

و ب جز 2 بار پام از در بیرون نذاشتم 

چرا دروغ اوایل خونه نشینی برام سخت بود خصوصا منی که خوابگاه میشم و تو اتاقی اندازه اتاق خودم با 6 نفر دیگه زندگی میکنم و همیشه یکی هست برای هم صحبتی ولی حالا تنهام ب جز چند کلمه ای ک با پدر و مادر رد وبدل میشه

ولی این هفته هفته‌ی خیلی خوبی بودی  از افسردگی خانه نشینی خبری نیست و کتاب مرشد و مارگاریتا رو شروع کردم روزی 50 صفحه میخونم ازش

و از امشب شروع میکنم ب فیلم دیدن و لذت بردن از فصل قشنگ تنهایی ♥️

خیلی روزا خوابگاه دلم میخواست برای یک هفته تعطیل بشم انقد که از زندگی دست جمعی خسته میشدم و از چالش ها و اتفاقاتی ک توی خوابگاه وقتی مجبوری با ی عده آدم کم شعور سر و کله بزنی 

از فردا هم ی تایمی رو اختصاص میدم ب رشد شخصیت خودم و گوش کردن ب ویس های دکتر شیری 

وشاید حالا که آرامش ذهن دارم و اطرافم آروم شروع کنم 21 روز مدیتیشن فراوانی رو دوباره انجام بدم که دوره ی قبل نصف و نیمه رهاش کردم 

ماسک صورت درست کردم هم تجربه ی خوبیه برای این روزا و مراقبت از پوستم

و مورد بعدی ک مدت هاست نمیتونستم رعایت کنم 8 لیوان آب روزانه بود ک داره عملی میشه 

این قسمت از بحرانم میگذره میره وما آدما ها بهش عادت میکنیم

مهم اینکه از فرصتی ک پیش اومده برای رشد خودمون استفاده کنیم 

و حالا هرکی ب هر نحوی ک خودش دوست داره 

منم سعی میکنم از فیلم ها وکتاب هایی ک میخونم بیام بنویسم

 

امیدوارم شمام لذت ببرین 

گاه گاهی اندکی مینویسم ...